به گزارش «فارسی مچ»، بنویس، زیرا با نوشتن سهم بیشتر از خودت خواهی داشت.
به گزارش خبرنگار فارسی مچ، داستانها قدرت جادوگری دارند. نیروی پنهانی در داستانها نهفته است که تا اعماق قلب و اندیشه آدمی نفوذ میکند. داستانها تصاویر و لحظاتی فراموش نشدنی خلق میکنند و مثل دوربینی شگفتانگیز زندگی را با همهی رنگ و بوی و طعم و درد و شادهایش ثبت میکنند.
جشنوارهی داستانی فسون در پی آن است که جادوی داستانگویی را در میان فارسی زبانان جهان گسترش دهد. زیرا بر این گمان هستیم که هنر داستانگویی نشانهای گویا از رشد فرهنگی هر ملتی ست و داستانها میتوانند از ما آدمیان هوشیارتری بسازند. مردمانی که داستان میگویند و میخوانند و میشنوند درک بهتری از خود و دیگران و جهان دارند، کمتر حرفها و دردهای نگفته در گلوی شان گره میخورد و جان روشن و آرام تری مییابند. ما بر این باوریم که هنر داستان گویی میتواند از ما آدمیان تواناتر و از این جهان جای بهتری برای زندگی بسازد. و تاریخ به خوبی نشان میدهد: مردمانی در گذر زمان باقی مانده اند که نه ثروت و ارتشهای بزرگ، بلکه داستان گویان بهتری داشتهاند.
جشنوارهی داستانی فسون چند ویژگی جالب و کمیاب دارد:
نخست آن که آثار برگزیدهی شما در طول برگزاری جشنواره، تحلیل و بررسی میشوند و شرکت کنندگان میتوانند به طور رایگان از نظرات کارشناسی دربارهی آثار خود نیز بهرمند شوند و نقاط قوت و ضعف داستان خود را ببینند. به عبارت دیگر این مسابقه میتواند برای علاقمندان داستان نویسی جنبهی کارگاهی آموزشی هم داشته باشد.
ویژگی منحصر به فرد دوم جشنوارهی فسون آن است که شرکت کنندگان می توانند در کنار ارسال متن داستان، اثر خود را خوانده و فایل صوتی آن را نیز ارسال کنند که در صورت برخوردار بودن از کیفیت مطلوب، میتوان متن و نسخه ی صوتی داستان را کنار هم در مجله ی الکترونیک بیدار و کانال رادیو ایرانمهر منتشر کرد. زیرا هدف نهایی ما داستان نوشتن، خواندن و شنیدن است.
سومین ویژگی این جشنواره آن است که شما میتوانید هم زمان با داستان کوتاه و داستانک در مسابقهی فسون شرکت کنید. زیرا نوشتن یک داستان کوتاه کامل ممکن است برای بسیاری از علاقمندان دشوار باشد، ولی نوشتن داستانک بیشتر تیزبینی و هوشیاری و خلاقیت میخواهد. بنابراین ما نه فقط به هنر نوشتن بلکه به نگاه و دریافتهای هوشمندانه و زیبای شما نیز جایزه میدهیم.
به طول خلاصه در جشنوارهی فسون میتوانید هم داستان هایی را بخوانید و هم بشنوید و هم از تحلیل و بررسی آن آگاه شوید.
نکات مهم برای شرکت در مسابقه ی داستان نویسی فسون:
یک: داستان های باید به زبان فارسی نوشته شده باشند.
دو : حجم آثار نباید کمتر از دویست و پنجاه کلمه و بیشتر از چهار هزار کلمه باشد.
سه: متنهای ارسال باید دارای ویژگی ها و عناصر داستان باشند یعنی دارای روایت، شخصیت و فضا سازی باشند.
چهار: آثار ارسال نباید پیش تر منتشر شده و یا در مسابقهی دیگری شرکت داده شده باشند. هر شرکت کننده میتواند با حداکثر سه اثر در این جشنواره شرکت کند.
پنج: آثار حتما به صورت فایل وورد به ایمیل مجلهی بیدار یا نشانی تلگرام آن ارسال شوند . ذکر نام نویسنده و شماره تماس یا نشانی تلگرام ضروری ست.
شش: موضوع و فضای داستانهای ارسال شده باید به نوعی مربوط به ایران باشد. یعنی فضا و مکان و ماجرای داستان در ایران باشد یا زندگی ایرانیان را در هر گوشه از جهان نشان دهد.
هفت: فرستادن آثار به این جشنوارده به معنای اجازهی نویسنده برای انتشار داستانش در «مجلهی الکترونیک بیدار» و «کانال رادیو ایرانمهر» است.
زمان و شکل برگزای جشنواره فسون:
شما تا پایان مهرماه سال ۱۳۹۸ فرصت دارید آثار خود را به دبیرخانهی جشنوارهی فسون بفرستید. ولی توصیه میکنیم ارسال آثار خود را به روزهای آخر موکول نکنید زیرا هر چه زودتر کارهای شما به دست ما برسد فرصت و امکان بیشتری برای تحلیل و بررسی آن وجود دارد و شانس بیشتری برای دریافت نظرات تخصصی را خواهید داشت.
جشنوارهی فسون در حال حاضر به صورت اینترنتی و در فضای مجازی برگزار میشود. آثار ارسالی در فضای مجازی منتشر شده و آیین پایانی جشنواره و اعلام برندگان نیز در مجلهی اینترنتی بیدار و رادیو ایرانمهر اجرا خواهد شد.
شما میتوانید آثار خود را به این نشانی ایمیل کنید: nameh@bidarnameh.com
یا به این نشانی در تلگرام بفرستید: bidarmag@
جایزه و قدردانی
نخستین دوره جشنوارهی داستانی فسون سه برنده خواهد داشت که هیئت داوران از میان برگزیدگان اولیه آنها را انتخاب خواهند کرد.
به برنده نخست یک میلیون تومان، برنده دوم هفتصد هزار تومان و برنده ی سوم پانصد هزار تومان تقدیم میکنیم. همچنین هدایایی به بهترین اجراهای صوتی داستان تقدیم خواهد شد. در کنار آن تلاش میشود زمینه ی معرفی آثار برگزیدهی جشنواره به شکلی شایسته صورت گیرد و در صورت امکان مجموعهی آثار با اجازهی پدیدآورندگان به صورت کتاب منتشر شود.
نخستین دورهی جشنوارهی داستانی فسون را بنیاد فرهنگی و مجله ی الکترونیک بیدار و کانال رادیو ایرانمهر برگزار میکنند. سایت بیدار و کانال رادیو ایرانمهر در تلگرام و دیگه شبکههای اجتماعی تنها مرجع رسمی این جشنواره است.
این سخن ماست: بیداریم که ببینیم، بشناسیم و بنویسیم و بمانیم.
گفتگو ها۴ دیدگاه
برای جشنواره فسون داستان کودک هم میشه ارسال کرد؟
اگر با موضوع جشنواره همراستا باشد، بله
با سلام و عرض خسه نباشید. جشنواره محدوده سنی هم دارد؟ و داستان باید چه موضوعی داشته باشد. و سوال سوم اینکه می توان بدون فایل صوتی و فقط بطور نوشتاری داستان را ارسال کرد؟
شاید یک عصر پاییزی در میان باران بهاری در آغوش گرم تابستانت سرمای زمستان را حس کنم…
می دانی که چه میگویم ،یادت می آید عصر پاییز بود من حوالی های همان کوچه ی همیشگی کافه ای که روبرویش گلفرشی بود ،مثل همیشه خودم را به یک قهوه ی تلخ دعوت کردم …هنگامی که وارد کافه شدم گرمای پر احساسی وجودم را نوازش کرد ،پشت همان میز همیشگی که مستقیم فقط یک قاب را میشود دید آن هم گلفروشی ات بود ،نشستم و قهوه ام را در وجود دور تو تمام کردم ، آن روز هم مثل همیشه رفتم و قلبم را جا گذاشتم…
می دانی که ،من عکاس خوبی هستم ،باار که میشود چنان شوقی در وجودم آغاز میشود که هرازگاهی احساس پرواز میکنم. ،دوربین را در دستم میگیرم و حوالی های همان کوچه ی همیشگی در میان همان نم نم باران عواسی ام را شروع میکنم …دقیقا یادم هست ،تو یادت می آید؟ فکر کنم یادت نباشد ،چرا که همه ی مردها فراموش کارند …اردیبهشت ماه بود هنگامی که گل های رز را به دست گرفته بودی نگاهی به من که غرق در خیال خود بودم انداختی و بی مقدمه گفتی :مغازه ام جای زیبایست ،میخواهی عکس بگیر ؟!
دقیقا همان روز بود که شنیدم ولی کر شده بودم، می دیدم ولی کور بودم ، لال شدم،حس همچون روح از تنم بیرون رفت …اصلا همان لحظه مرگ را جلوی چشمانم دیدم و منی که فقط ی کلمه گفتم :اره
لبخندی زدی و دستت را به نشانه ی احترام دراز کردی تا وارد شوم …آن روز در همان معازه ای که تو نفس میکشیدی میان همان گلهای همیشگی من هم شکوفا شدم ….
قرارهای یواشکی را یادت میآید، همان قرار هایی که با ترس و دلهره می آمدم و تو با یک رز سرخ منتظرم بودی و مرا بانو خطاب می کردی …یادت میآید آنگاه که در میان آغوشت غرق شدم فهمیدم گرمی تابستان بهانه است ….
روزهای با همان بودنمان را یادت میآید، همان روزهایی که غرق در خوشی بودیم ،لبخند به لبانم بود، همان روزهایی که بودن با تو از زیبایی های خلقت بود …آن روز که کافه نشسته بودم و چشم از مغازه ات نمیگرفتم تا تو بیایی، از مغازه ات خارج شدی ولی گل سرخی میان دستانت نبود ولی یک رز مشکی چشمک میزد ، روبریم که نشستی سلام بر ذوقی دادم ولی انگاه که صدای سرد تو را شنیدم احساس ترسی در جانم افتاد سکوت کردم تل حرف بزنی و ای کاش هیچ وقت سکوت نمیکردم تا تو بگویی :
می دانی دوستت دارم اما ………
دوستت دارم ولی ……..
و هزاران حرف هایی که ای کاش نمیشنیدم ..
نمیدانم قهوه ات را خوردی یا نه ولی ارام گل را به سمتم فرستادی و رفتی ….
رفتی و منی مانده ام یک بغض سنیگن
من مانده ام و یک خاطره ای تلخ
من مانده ام و هزاران حرف ناگفته
از کافه خارج شدم ،به سمتت دویدم اسمت را صدا کردم برگشتی ،برای آخرین بار به آغوشت رفتم و انگاه بود که زمستان را در آن حس کردم..
از آن روز به بعد از هر چیزی که مشکی است متنفرم ،چشمانم،موهایم،زندگی ام،زندگی ام زندگی ام …..
و هر شب هزاران بار آروز میکنم ای کاش گلفروشی ات روبروی کافه نبود….